من هرگز طعم تلخ و آزاردهنده قهوه را دوست ندارم، به یک نوشیدنی فعال چای ویژه نیوشا تبدیل شده ام. اسطوخودوس ارل خاکستری صبح ها، چای سرد هلو در بعدازظهرها، بابونه رومی قبل از خواب و چای حباب شیر به مناسبت، می توان گفت که چای در زندگی من ثابت است.
گیاهان مخلوط شده در کیسه ای و دم کرده در آب جوش، چای من را در نقطه عطف دوران جوانی، گردش های رستوران جشن و هر جایی که بین آن ها قرار می دهم، دیده است.
پس از غلت زدن از رختخواب و انداختن چند لباس، قمقمه ای از چای سیاه داغ صبح مرا از خواب بیدار می کند، در اتوبوس به سمت مدرسه دنبالم می آید و روی میز کلاس فیزیک دوره اولم همراهم می کند.
وقتی دکتر مولمان در پاورپوینت طولانیتر خود در حال مسابقه دادن است، با من مینشیند تا هرچه بیشتر یادداشتهای مربوط به گشتاور، شتاب مرکزی و فرکانسهای ضربان را کپی کنم.
در پایان دوره، در نهایت می توانم بفهمم که قمقمه روی میز من در حالت استراحت است زیرا اختلاف نیروی طبیعی و نیروی گرانش برابر با صفر است.
و اگر قمقمه سقوط کند، انرژی پتانسیل به انرژی جنبشی تبدیل میشود که به سمت زمین نزدیکتر و نزدیکتر میشود. قمقمه بعد از آن من را به سمت میزش دنبال می کند.
تا سؤال بپرسدمشکلات را مرور کند و کنجکاوی من را در مورد دنیای فیزیک که تازه شروع به کشف آن کرده ام تغذیه کند. یک بطری چای یخ تمشک در ناهار یک طراوت کننده عالی است.
حتی اگر آن را قورت بدهم و آخرین بار را برای آزمایش آلمانی دوره بعدی مرور می کنم. همانطور که خطی که چای با هوا برخورد می کند بیشتر و نزدیکتر به سمت ته بطری می رود، من بیشتر و بیشتر به خودم شک می کنم حتی اگر می دانم به خوبی آماده هستم.